همه ی خدمات هم سایت را با تخفیف دریافت کنید
همه ی خدمات هم سایت را با تخفیف دریافت کنید
بازاریابی عصبی یا نورومارکتینگ چیست ؟ چرا بازاریابی عصبی اهمیت دارد
بازاریابی عصبی بحث شهر است و تعداد بیشتری از افراد حرفه ای برای موفقیت در بازاریابی عصبی و یا نورومارکتینگ شرط بندی می کنند. با این حال ، بازاریابی عصبی هنوز یک حوزه اخیر است و هنوز چندین سوال در مورد چگونگی آن ، نحوه استفاده از نورومارکتینگ ، مشارکت ها ، محدودیت های آن و غیره وجود دارد. این مقاله پاسخ به سوالات اصلی را همراه با پیوند به سایر موارد ارائه می دهد مطالبی که اطلاعات بیشتری در اختیار شما قرار می دهند.
بازاریابی عصبی یا نورومارکتینگ چیست؟
تحول دیجیتالی جامعه ما استراتژی های شرکت ها را به شدت تغییر می دهد ، و به ویژه روابط بین شرکت ها و مشتریان را تغییر می دهد. مصرف کننده دیجیتال تبحر بیشتری پیدا می کند و اینترنت بلندگوی خواسته های آنها است. سرنوشت شرکت هایی که به حرف مصرف کنندگان خود گوش نمی دهند و توانایی تأمین نیازها ، آرزوها و انتظارات آنها را ندارند ، از بین می روند. با این حال ، درک رفتار مصرف کنندگان و تصمیمات مشتریان کار ساده ای نیست. بسیاری از این نیازها ، آرزوها و انتظارات ناآگاهانه ایجاد می شوند و حتی مصرف کننده قادر به بیان آنها نیست. در حقیقت ، علوم اعصاب ثابت کرده است که نظریه Homos Economyus برای تصمیم گیری نادرست است و احساسات ، اکتشافات و جنبه های دیگر تأثیر بسزایی در مدل تصمیم گیری جدید دارند.
بازاریابی عصبی به عنوان یک رشته و تکنیک در حال به دست آوردن شخصیت اصلی است که در واکنش های غیرآگاهانه ای که در رفتار مصرف کنندگان نهفته است رخ می دهد.
تعریف کلی بازاریابی عصبی
از نظر فنی ، تعریف اصطلاح بازاریابی عصبی این است: “علمی که رفتار مصرف کننده را با استفاده از دانش و ابزار علوم اعصاب مطالعه می کند”. این بازاریابی عصبی را تعریف می کند اما بسته به نحوه استفاده از این دانش و ابزار ، دو نوع مختلف بازاریابی عصبی وجود دارد: بازاریابی عصبی نظری و بازاریابی عصبی کاربردی.
هنگامی که ما دانش علوم اعصاب را در حوزه بازاریابی به کار می گیریم ، این بازاریابی عصبی نظری است (در برخی زمینه ها به عنوان “علوم اعصاب مصرف کننده” شناخته می شود).
وقتی برای انجام تحقیقات بازار از روشها یا ابزارهای تحقیقات علوم اعصاب EEG ، حسگرهای زیستی ، ET و غیره استفاده می کنیم ، این بازاریابی عصبی کاربردی (در برخی زمینه ها “تحقیق عصبی”)نامیده می شود.
بازاریابی عصبی و نورومارکتینگ نظری یا علوم اعصاب مصرف کننده
بازاریابی عصبی نظری یک چارچوب نظری جدید برای درک رفتار مصرف کنندگان و فرایندهای تصمیم گیری آنها (به ویژه روند خرید) به ما ارائه می دهد. به لطف نورومارکتینگ نظری ، مدل ساده Homos Economyus پشت سر گذاشته شده و ما می توانیم بر نحوه تأثیر واکنش های غیرآگاهانه بر رفتار و تصمیمات خرید تمرکز کنیم.
مدل های جدید تحریکی انسان ، مراحل تجربه شده توسط افراد را قبل از اقدام توضیح می دهد ، شامل دو مرحله غیرآگاهانه و یک مرحله آگاهانه:
- پردازش اطلاعات: فرآیندهای توجه (غیرآگاهانه) مسئول انتخاب محرک هایی هستند که توجه ما را جلب می کنند یا خیر. این اساساً به موارد زیر بستگی دارد:
- i) اینکه آیا این محرک ها متفاوت هستند (توجه از پایین به بالا). ii) یا اینکه آیا مغز ما این محرک ها را مهم می داند (توجه از بالا به پایین). در حین تصمیم گیری ، فرایندهای توجه مسئول بررسی یک گزینه خواهند بود.
- تعیین معنا و ارزش عاطفی: مغز ما اطلاعات دریافت شده توسط حواس ما را به صورت غیرآگاهانه تشخیص می دهد و از نظر معنا و ارزش عاطفی برای آنها فراهم می کند. به همین دلیل است که وقتی در حال تصمیم گیری غیرآگاهانه هستیم ، در حال حاضر گزینه مورد علاقه خود را داریم.
- تدبر و تحلیل: وظایف شناختی آگاهانه در اینجا شامل بازیابی خاطرات ، تفسیر گذشته ، پیش بینی آینده ، برنامه ریزی ، تولید اهداف ، ارزیابی و قضاوت ، شبیه سازی ، حل مسئله ، محاسبه و استدلال می شود. این مرحله می تواند ما را مجبور به انتخاب گزینه ای کند ، گزینه ای که از نظر غیرآگاهانه لزوماً جذاب ترین گزینه نیست.
تجربیات ما بر این مدل تأثیر می گذارد زیرا ما از نتایج اقدامات خود می آموزیم. این بر نوع اطلاعات آتی ما که پردازش می کنیم ، معنی و ارزش ارائه شده آنها تأثیر می گذارد و همچنین بر تصمیمات آگاهانه تأثیر می گذارد.
نورومارکتینگ نظری همچنین به ما کمک می کند نقش احساسات را در تصمیم گیری های خود بهتر درک کنیم. به عنوان مثال ، می تواند به ما کمک کند تا درک کنیم که سوگیری شناختی چگونه بر رفتار ما تأثیر می گذارد.
سرانجام ، وقتی می خواهیم بفهمیم که حواس مختلف ما چگونه بر رفتار مصرف کننده تأثیر می گذارد ، در مورد بازاریابی عصبی حسی ، بازاریابی عصبی بینایی ، بازاریابی عصبی شنیداری ، بازاریابی عصبی بویایی و غیره صحبت می کنیم.
مشکلات و چالش های بازاریابی عصبی نظری یا علوم اعصاب مصرف کننده
یکی از دلایل علاقه بسیاری از متخصصان بازاریابی سنتی یا مناطق مجاور به بازاریابی عصبی و نورومارکتینگ نظری این است که آنها امیدوارند سرنخ یا کتابچه راهنمای نحوه تأثیرگذاری بر مشتری خود را پیدا کنند. در نهایت ، آنها مایلند به گونه ای مشتری ها یا “ضمیر ناخودآگاه” آنها را “دستکاری” کنند تا آنها را مجبور به خرید یک محصول یا خدمات کنند.
با این وجود ، واقعیت این است که مغز انسان بسیار پیچیده تر از آن است که تصور کنیم. پیشرفت در علوم اعصاب به ما نشان داده است که بسیاری از متغیرها هستند که رفتار ما را هدایت می کنند. به عبارت دیگر ، این بدان معناست که امروزه نمی توان رفتار خود را ١۰۰٪ مدلسازی کرد یا حتی سعی در دستکاری آن داشت. بنابراین ، بازاریابی عصبی نظری از ارائه “کتابچه راهنمای رفتار مصرف کننده” بسیار دور است.
بسیاری از “متخصصان” بازاریابی عصبی این اشتباه را دارند که نتایج مطالعات انجام شده در زمینه های خاص را تعمیم می دهند. این نتایج برای “فروش” مطالعات به عنوان راهنمای رفتار استفاده می شود. مثلا:
واقعیت: “یک مطالعه علوم اعصاب نشان داده است که رنگ آبی به ویژه جذاب است”
- مشاوره از طرف “متخصص”: “ما باید از رنگ آبی در تمام مواد بازاریابی استفاده کنیم”.
بدیهی است که این استدلال معتبر نیست. همه مطالعات در یک زمینه خاص انجام می شود ، به عنوان مثال یک شرکت فناوری ، با یک نوع محصول خاص ، برای یک نوع مشتری خاص و در یک کشور خاص. این امر را نمی توان نادیده گرفت و از آن برای توصیه رنگ آبی به یک شرکت آرایشی و بهداشتی ، با یک سرویس ، نوع مشتری و کشور که هیچ مشترکی با شرکت اصلی مورد مطالعه ندارند ، استفاده کرد. متأسفانه مقالات مختلفی در وبلاگ ها ، فیلم ها و سایر قالب ها وجود دارد که ترفندهای (دروغین) را برای ایجاد هرچه بیشتر خرید مصرف کننده نشان می دهد ، باعث آزار مردم می شود و اخلاق نورومارکتینگ را به خطر می اندازد.
بنابراین چالش اصلی در رابطه با بازاریابی عصبی یا نورومارکتینگ نظری توانایی تشخیص بین نظریه های قابل اعتماد مبتنی بر علم واقعی و سایر مواردی است که از نظر علمی چندان مناسب نیستند. برای چنین افرادی توصیه می شود که همیشه منابع اصلی را جستجو کنید (مطالعات علمی) و هرگز از متن تحقیق اصلی چشم پوشی نکنید.
مزایای استفاده از بازاریابی عصبی یا نورومارکتینگ کدامند
مزیت اصلی بازاریابی عصبی و یا نورومارکتینگ کاربردی این است که یک لایه اضافی از اطلاعات را فراهم می کند که با سایر تکنیک های سنتی بررسی بازار به دست نمی آید.
با توجه به مدل های تصمیم گیری جدید ، اگر می خواهیم رفتار انسان (و به ویژه رفتار مصرف کننده) را درک کنیم ، به دست آوردن اطلاعات در هر یک از مراحل این مدل جالب است:
١. مشاهده كنید كه آنها چگونه عمل می كنند: در تحقیقات بازار ، چندین روش وجود دارد: مشاهده میدانی ، مردم نگاری ، داده های بزرگ برای رفتار دیجیتال و حتی داده های بزرگ حاصل از اینترنت اشیا (اینترنت اشیا).
٢. نحوه تعمق و تحلیل آنها را بفهمید: همانطور که مرحله تعامل و تحلیل آگاهانه است ، می توانیم مستقیماً از مصرف کننده سوال کنیم. سنتی ترین تکنیک ها برای درک تصمیم مصرف کننده از دیدگاه آگاهانه ، نظرسنجی ها ، مصاحبه ها و گروه های متمرکز
٣. واکنش های غیرآگاهانه را تحلیل کنید: این واکنش ها غیرآگاهانه و غیرقابل مشاهده هستند و بنابراین با روش های فوق (مشاهده یا سنتی) قابل تحلیل نیستند. با این حال ، این واکنش های غیرآگاهانه در مغز ایجاد می شود و در بسیاری از موارد ، در مناطق دیگر بدن نیز منعکس می شود (به عنوان مثال ، دستان عرق کرده در هنگام عصبی بودن).
به لطف بازاریابی عصبی اعمال شده ، می توان این تغییرات فیزیولوژیکی را اندازه گیری کرد (با ابزارهای علوم اعصاب مانند EEG یا حسگرهای زیستی) و از طریق الگوریتم های رمزگشایی پیچیده ، واکنش احساسی یا شناختی را که باعث این تغییرات شده است ، بدست آورد. به این ترتیب ، اگر می خواهیم واکنش غیرآگاهانه مصرف کننده به یک کمپین تبلیغاتی را بشناسیم ، می توانیم تغییرات فیزیولوژیکی تولید شده را هنگام تماشای مکان مشاهده کنیم و نتیجه بگیریم که چه عواطفی باعث این تغییرات شده است.
بسیاری از “متخصصان” بازاریابی عصبی سعی در انتقال این ایده دارند که بازاریابی عصبی می تواند جایگزینی و دقت بیشتری نسبت به روشهای تحقیق سنتی داشته باشد. حقیقت این است که بازاریابی عصبی نقش جایگزینی ندارد ، بلکه مکمل یکدیگر است. با ترکیب تکنیک های تحقیق سنتی و بازاریابی عصبی ، می توان چشم انداز جامعی از واکنش مصرف کننده را به دست آورد.
به لطف بازاریابی عصبی ، افرادی که مسئولیت کمپین های بازاریابی را بر عهده دارند با اطلاعات بیشتری در مورد مردم هدف خود حساب می کنند و می توانند در تصمیم گیری موفق تر باشند. برخی از کاربردهای بازاریابی عصبی کاربردی عبارتند از: “موقعیت تجاری کدام یک دیفرانسیل است؟” “کدام ویژگی در گروه من برای مصرف کننده معنی دارد؟” “کدام بسته بندی جدید بهترین است؟” “آیا کمپین تبلیغاتی من صفات نام تجاری مورد نظر را منتقل می کند؟” “چگونه می توانم نقطه جدید خود را بهینه کنم؟” “قابلیت استفاده از صفحه وب من چگونه است؟” “چگونه تجربه مصرف بر وجهه برند من تأثیر می گذارد؟” “و در قیمت چطور؟” ” تجربه خرید در فروشگاه و در مرکز خرید من چگونه است؟” “و ” “چه تاثیری توسط استراتژی های بازاریابی آنلاین من ایجاد می شود؟” و غیره.
مشکلات و چالش های نورومارکتینگ کاربردی
در مورد تحقیقات کاربردی بازاریابی عصبی ، معمولاً استفاده از EEG در نمونه ای از مصرف کنندگان در حالی که آنها یک نقطه را تماشا می کنند و تشخیص می دهد ناحیه مغز مربوط به احساسات مثبت فعال است ، ساده تر است. متأسفانه انجام صحیح یک مطالعه بازاریابی عصبی فراتر از این است که … برخی از مهمترین جنبه های نورومارکتینگ ، که باید مورد توجه قرار گیرند .این موارد عبارتند از:
١. فناوری با کیفیت بالا: بدون فناوری با کیفیت بالا ، داده های فیزیولوژیکی ثبت شده قابل اعتماد نیستند و بنابراین ، نتایج بدست آمده نیز قابل اطمینان نیستند.
٢. طراحی آزمایشی صحیح: یک مطالعه بازاریابی عصبی هنوز هم یک مطالعه علوم اعصاب است. لازم است طی طراحی آزمایشی از یک روش علمی پیروی کنید و از تعصبات تجربی خودداری کنید.
٣. الگوریتم های رمزگشایی صحیح: هر مغز انسان متفاوت است و چیزی به عنوان “ناحیه مغز یا بخشی از مغز مربوط به احساسات مثبت” وجود ندارد. استفاده از تکنیک های کالیبراسیون و مدل های محاسباتی برای شخصی سازی الگوریتم های رمزگشایی ضروری است. برخی از فناوری ها ، مانند آزمایشگاه های Bitbrain ، از قبل این الگوریتم ها را شامل می شوند.
. تجربه در تفسیر نتایج: نتایج بازاریابی عصبی اعمال شده مقادیر عددی برای معیارهای خاص (توجه ، تأثیر عاطفی ، ارزش عاطفی …) را ارائه می دهد ، اما هیچ اطلاعاتی در مورد به دست آوردن این مقادیر وجود ندارد. یک متخصص خوب باید بتواند این نتایج را تفسیر کند و همچنین تشخیص ، آموخته ها و توصیه ها را ارائه دهد.
۵. چالش اصلی مرتبط با بازاریابی عصبی کاربردی ، توانایی دستیابی به همه این جنبه ها بدون پیش زمینه در علوم اعصاب است. در این موارد ، توصیه می شود:
الف) با یک شریک متخصص علوم اعصاب حساب کنید که می تواند به شما در انتخاب فناوری کمک کند.
ب) در هنگام طراحی و تفسیر نتایج اولیه نظارت شود.
۶. کدام روش ها معمولاً در بازاریابی عصبی و نورومارکتینگ کاربردی استفاده می شوند؟ EEG ، GSR ، ردیابی چشم ، IRT و غیره.
تکنیک های بی شماری وجود دارد که می تواند در نورومارکتینگ استفاده شود. تصویر زیر شامل تمام تکنیک های استفاده شده است.
برای اهداف عملی ، فناوری هایی که بیشتر در بازاریابی عصبی به کار گرفته می شوند عبارتند از EEG (فعالیت مغز) ، حسگرهای زیستی (GSR – پاسخ پوستی گالوانیک و BVP – ضربان قلب) ، ردیاب های ثابت و تست های پاسخ ضمنی. این ترکیبی از فناوری ها امکان دستیابی به طیف گسترده ای از مطالعات و دستیابی به تعداد زیادی معیار را با روشی مطمئن و دقیق ، با هزینه ای معقول فراهم می کند. به نوبه خود ، سایر فناوری های تصویربرداری از مغز (fMRI ، MEG ، SST ، PET) که در زمینه های دیگر مفید هستند ، معمولاً به دلیل قیمت بالاتر ، ویژگی تهاجمی یا کاربرد محدود آنها در بازاریابی کنار گذاشته می شوند. همین امر در مورد حسگرهای زیستی دیگر مانند دما ، تنفس یا الکترومیوگرافی اتفاق می افتد که معمولاً در نظر گرفته نمی شوند زیرا با معیارهای جدید و تهاجمی ترند تأثیری ندارند. عینک ردیابی چشم معمولاً در مطالعات زمینه واقعی استفاده می شود ، اما در مطالعات ثابت وقتی از ردیاب های ثابت استفاده می کنیم ، استفاده نمی شود. سرانجام ، کدگذاری صورت معمولاً به دلیل انتقاداتی که به قابلیت اطمینان بودن آن وارد می شود ، نادیده گرفته می شود.
چگونه سیگنال های فیزیولوژیکی به معیارها و اطلاعات ارزشمند تبدیل می شوند؟
به لطف تکنیک های بازاریابی عصبی ، اندازه گیری تغییرات فیزیولوژیکی ناشی از هرگونه رفتار / پاسخ احساسی و شناختی امکان پذیر است. با این حال ، به محض اندازه گیری این تغییرات ، تعیین اینکه چه رویدادی باعث تغییرات شده است ، اصلاً ساده نیست. چگونه این داده ها را به اطلاعات ارزشمند تبدیل کنیم؟
همایش ها و نشریات بی شماری وجود دارد که با مراجعه به نقشه های مغز این روند را ساده می کنند. واقعیت این است که ، هر روز ، مطالعات عصب شناسی جدیدی در مورد شناسایی نواحی مغزی مرتبط با پاسخ های خاص عاطفی یا شناختی منتشر می شود. اما یک چیز انجام یک مطالعه است تا بفهمد با دیدن عزیزان چه مناطقی فعال می شوند و از این طریق مرکز عصبی عشق را کشف می کنیم. اما با فرض اینکه هر وقت مرکز عصبی عشق فعال می شود ، می بینیم چیزی را که دوست داریم کاملاً متفاوت است. این مغلطه به عنوان استنباط معکوس در علوم اعصاب شناخته می شود ، و به این دلیل رخ می دهد که یک منطقه خاص از مغز به دلایل مختلف می تواند فعال شود.
بنابراین ، هنگام کار با بازاریابی عصبی (و در بسیاری از کاربردهای دیگر فناوری عصبی) ، از نقشه های مغز استفاده نمی شود. در عوض ، محرک های کالیبراسیون نشان داده می شوند ، که هنگام مواجهه با واکنش های خاص (مدل های بسیار پیچیده تر از یک منطقه ساده مغز) ، می توانند برای هر شرکت کننده ، مدل های محاسباتی مغز را ایجاد کنند. هنگامی که ما یاد گرفتیم چگونه مغز یک فرد هنگام تجربه یک احساس مثبت تغییر می کند ، این مدل برای بررسی اینکه آیا یک احساس مثبت هنگام ارائه یک محرک خاص تجربه می شود ، استفاده می شود. این تکنیک این مزیت را دارد که از تأثیرات بیرونی جلوگیری کند ، زیرا کالیبراسیون با فناوری در محل ، با ساعات استراحت کافی ، یک وضعیت ذهنی خاص و در زمینه استفاده مناسب انجام می شود.
چگونه یک مطالعه کاربردی بازاریابی عصبی انجام می شود؟
انجام یک مطالعه کاربردی بازاریابی عصبی صرفاً قرار دادن فناوری بر روی شرکت کننده و نشان دادن محرکی نیست که می خواهیم ارزیابی کنیم. مراحل لازم برای انجام صحیح مطالعه عبارتند از:
١. توجیهی با مشتری: اساسی برای درک اهداف و ضروریات واقعی مشتری ، با هدف طراحی مطالعه ای که ارزش را فراهم می کند.
٢. نمونه ای را که باید شامل شود تعریف کنید: نوع نمونه بستگی به جلسات توجیهی با مشتری دارد ، ملاحظات اضافی (در صورت استفاده از مدل های محاسباتی در رمزگشایی) به غیر از موارد موجود در تحقیقات سنتی بازار مورد نیاز نیست. در مورد اندازه نمونه ، در حالت ایده آل حداقل ۴۰ نفر باید شامل شوند.
٣. فن آوری های شامل: باز هم این امر به جلسات توجیهی با مشتری بستگی دارد و با توجه به اهداف ، بدست آوردن معیارهای خاص جالب است و بنابراین برخی از تکنیک ها ترجیح داده می شوند. همچنین استفاده از فناوری های با کیفیت بالا برای جلوگیری از قابلیت اطمینان پایین در نتایج بسیار مهم است.
۴. طراحی پروتکل آزمایشی: یک مطالعه بازاریابی عصبی و نورومارکتینگ یک مطالعه علوم اعصاب است و بنابراین پروتکل طراحی باید بسیاری از جنبه ها را کنترل کند و بسیاری از تصمیمات طراحی را اتخاذ کند: چه محرک هایی را باید نشان دهم؟ برای چه مدت؟ به چه ترتیب آیا باید دوره های استراحت را نیز ذکر کنم؟ آیا مطالعه در یک زمینه کنترل شده در حال توسعه است یا در یک زمینه واقعی؟ چه نوع وظایفی باید توسط شرکت کنندگان انجام شود؟ چگونه می توانم یادگیری را کنترل کنم یا تعصبات را سفارش دهم ، و غیره؟ اگر با علوم اعصاب آشنا نباشید این یکی از پیچیده ترین مراحل است.
۵. سازماندهی و اجرای کارهای میدانی: به شدت به اهداف مطالعه بستگی دارد ، اما معمولاً می توانید تمام کارهای میدانی مربوط به یک نمونه ۴۰ نفره را در عرض یک هفته انجام دهید. فراموش نکنید که فرم های رضایت آگاهانه را تهیه کنید و یک هفته اضافی را به استخدام ، اجرای مطالعه (داشتن یک آزمایشگاه خوب بسیار مهم است) و انجام یک مطالعه آزمایشی کوچک با ٢-٣ نفر برای تأیید روش و پرسنل را آموزش دهید.
۶. به دست آوردن معیارها: در چارچوب بازاریابی عصبی ، راحت است که با یک فناوری که معیارهای مورد نظر را فراهم می کند ، حساب کرد. مهم است که بدانید چگونه می توان آزمایشگاهی را با الگوریتم های رمزگشایی مناسب انتخاب کرد.
٧. تفسیر نتایج: این یک مرحله کلیدی و دشوار است ، زیرا این بدان معنی است که شما می توانید بینش های ارزشمندی را از معیارهای بدست آمده استخراج کنید و به سوالاتی که مشتری در حین توجیهات ارائه داده است پاسخ دهید. اگر اطلاعات بیشتری در دسترس باشد (همچنین از منابع دیگر) ، می توان ارزش بیشتری از مطالعه به دست آورد. برای ارائه گزارش نتیجه خوب ، باید اطلاعات را تجزیه و تحلیل کرد کرد.
رایج ترین کاربردهای بازاریابی عصبی و نورومارکتینگ کاربردی کدامند؟
چندین کاربرد بازاریابی عصبی وجود دارد که تقریباً همه بخش ها را پوشش می دهد. با این وجود ، متداول ترین کاربردها در شرکت های متوسط / بزرگ است که معمولاً تحقیقات بازار و مصرف زیاد را برون سپاری می کنند. رایج ترین برنامه ها عبارتند از:
١. نام تجاری: ارزیابی عاطفی یک برند ، شخصیت برند ، ارزیابی دارایی های متمایز ، ارزیابی تصویر شرکت و غیره
٢. محصول / بسته: طراحی محصول ، مقایسه بسته ها ، نمای صفحه نمایش در محل فروش ، آزمایش دارایی ، تجربه مصرف و غیره
٣. تبلیغات: مقایسه انیمیشن ها ، فعالیت های سمعی و بصری ، دیجیتال یا رادیو ، ارزیابی فعالیت های تبلیغاتی در محل فروش (PLV) ، ساخت نام تجاری و غیره
۴. محیط دیجیتال: ارزیابی خطوط گرافیکی ، ارزیابی ریز سایت ها یا صفحات فرود ، قابلیت استفاده از صفحات وب ، ایجاد نام تجاری و غیره
۵. سایر کاربردها: محل فروش ، سرگرمی ، سیاست ، طراحی صنعتی ، معماری و محیط کار و غیره
چه شرکت هایی در حال حاضر از بازاریابی عصبی استفاده میکنند؟
بازاریابی عصبی تکنیکی است که روز به روز محبوب تر می شود و چندین شرکت وجود دارند که به نوعی از بازاریابی عصبی استفاده می کنند یا ارائه می دهند. ما می توانیم انواع مختلف شرکت ها را در گروه های زیر طبقه بندی کنیم:
١. شرکت هایی که از نورومارکتینگ استفاده می کنند: اینها عمدتا شرکت های B٢C هستند ، از اندازه متوسط تا بزرگ ، که با انجام تحقیقات سنتی بازار آشنا هستند و می خواهند نتایج را با اطلاعات عاطفی و شناختی (غیرآگاهانه) از مصرف کنندگان تکمیل کنند. گاهی اوقات ، این شرکت ها آزمایشگاه های بازاریابی عصبی خود را بدست می آورند (به خصوص اگر قبلاً برای انجام تحقیقات بازار خود عادت کرده باشند). با این وجود ، انجام برون سپاری مطالعات به موسسات تحقیقاتی سنتی یا شرکت های تخصصی بیشتر است.
٢. شرکت هایی که خدمات بازاریابی عصبی یا نورومارکتینگ را ارائه می دهند ، که درک می کنند:
- شرکت های سنتی بررسی بازار یا تجربه کاربری (UX) که نمونه کارهای خدمات خود را با این نوع مطالعات تکمیل می کنند.
- شرکت های بازاریابی عصبی تخصصی که منحصراً این نوع خدمات را ارائه می دهند.
- انواع دیگر شرکت ها مانند مشاوران بازاریابی یا بازاریابی دیجیتال ، آژانس های تبلیغاتی ، شرکت های ارتباطی ، استودیوهای طراحی و غیره که از بازاریابی عصبی برای بهبود نتایج خدمات خود استفاده می کنند.
شرکت هایی که آزمایشگاه های فناوری و بازاریابی عصبی می فروشند ، که شامل موارد زیر است:
- شرکت هایی که دستگاه هایی را برای استفاده بالینی به فروش می رسانند که می توانند برای بازاریابی عصبی یا نورومارکتینگ نیز مورد استفاده قرار گیرند (اگرچه به متخصصان علوم اعصاب نیاز است).
- شرکت هایی که آزمایشگاه های نورومارکتینگ تخصصی و کاربر پسند می فروشند که توسط افراد غیر متخصص قابل استفاده است (اطمینان از فناوری بسیار مهم است).
از کجا می توانم بیشتر در مورد بازاریابی عصبی بیاموزم؟ دوره ها ، وبلاگ ها ، سخنرانی ها و …
اگر می خواهید در مورد بازاریابی عصبی بیشتر بدانید ، توصیه می کنیم یک دوره مشهور را انتخاب کنید ، و برای این موارد به شما توصیه می کنیم در مورد انتخاب یک دوره خوب بازاریابی مغز و اعصاب ، در مورد متداول ترین سوالاتی که دانشجویان می پرسند ، مطالعه کنید.
به هر حال ، اگر وقت و بودجه ای برای انجام یک دوره خوب ندارید ، می توانید به تنهایی اطلاعات را جستجو کنید. توصیه ما این است که با منابع اولیه ، که مقالات علمی هستند ، مشورت کنید.
آینده نورومارکتینگ چیست و با چه چالش هایی روبرو هستیم؟
خیلی ها تعجب می کنند که آیا بازاریابی عصبی فقط یک مد و کار زودگذر است یا اینجا برای ادامه کار است. نظر ما این است که نورومارکتینگ اینجا است تا بماند ، و میتوان آن را به چند دلیل بیان کرد:
١. ارزش را اضافه می کند: بینش های به دست آمده با بازاریابی عصبی را نمی توان در غیر این صورت به دست آورد. همچنین ، برای بهبود برند یا محصول ، ارتباطات ، تجربه خرید و غیره می توان بر اساس بینش ها عمل کرد.
٢. قابل دسترسی: آزمایشگاه های جدیدی که شامل فناوری های ساده و کاربرپسند ، مطالعات از پیش طراحی شده و الگوریتم های رمزگشایی هستند ، بدون سابقه خاصی در علوم اعصاب ، توسط هر حرفه ای قابل استفاده هستند. با توجه به قیمت ها ، امروزه آزمایشگاه های حرفه ای با کیفیت بالا با قیمت ٨.۰۰۰ یورو در دسترس هستند.
٣. دیگر هیچ شرکت B٢C یا B٢B وجود ندارد ، اکنون ما در مورد شرکت های H٢H صحبت می کنیم: بازاریابی بیشتر و بیشتر انسانی می شود ، نه تنها بر ارتباط با مشتری بلکه با شخص ، با احساسات و ارزش های او تمرکز می کند. بنابراین ضروری است که متخصصان بازاریابی دید کلی نسبت به انسان داشته باشند. این تنها با تلفیق تکنیک های بازاریابی عصبی با سایر تکنیک های مکمل تحقیق حاصل می شود.
۴. انقلاب فناوری اینجاست. برای زنده ماندن ، باید نوآوری کنیم: مشتری نوآوری می خواهد و آرزو دارد که تعجب کند. نورومارکتینگ نوآوری را در موسسات تحقیقات بازار (یکی از بزرگترین چالش های بخش تحقیقات بازار) و همچنین مارک ها هنگام دستیابی به اطلاعات جدید مصرف کننده به ارمغان می آورد.
با این حال ، بازاریابی عصبی نیز با چالش های بزرگی روبرو است:
١. انتقال ارزش بازاریابی عصبی: هنوز در مورد آنچه نورومارکتینگ می تواند بی اطلاع باشد وجود ندارد. انتشار دقیق مشارکت های بازاریابی عصبی ضروری است.
٢. مبارزه با نگرش های غیراخلاقی که “ترس” از بازاریابی عصبی را ایجاد می کند: از آنجا که این یک زمینه جدید است ، اخبار جعلی درباره بازاریابی عصبی وجود دارد و در کل اطلاعات زیادی نیست. به عنوان مثال ، برخی از متخصصان از وجود دکمه خرید در مغز دفاع می کنند ، که می تواند پیش از این یک بحث خوب برای فروش باشد ، اما این غیراخلاقی است ، درست نیست و باعث طرد جامعه می شود.
جستجوی استانداردها: به عنوان یک زمینه جدید ، هنوز هیچ معیار استاندارد وجود ندارد ، به روشی که هر شرکت بازاریابی عصبی ، معیارهای خاص خود را به کار می گیرد. بنابراین در صورت جابجایی بین ارائه دهندگان ، مقایسه نتایج پیچیده می شود.
سرانجام ، تحلیل گران فناوری اشاره می کنند که انقلاب پوشیدنی نزدیک است – به عبارت دیگر ، فناوری های پوشیدنی با حسگرهای زیستی. امروزه نمونه هایی از این نوع دستگاه ها وجود دارد: Fitbit ، Xiaomi Mi band و Apple Watch ، که عمدتا برای نظارت بر فعالیت بدنی (تناسب اندام) کار می کنند. با این حال ، اگرچه کیفیت سیگنال های فیزیولوژیکی ثبت شده در حال حاضر به اندازه کافی دقیق نیست تا در محیط بازاریابی عصبی به کار گرفته شود ، اما تا بهبود دقت تجهیزات فقط یک مسئله زمان است. سرانجام ، استفاده از بازاریابی عصبی در زمینه های کنترل شده متوقف می شود و به لطف این دستگاه ها به طور گسترده و در هر مکان و توسط هر شخصی مورد استفاده قرار می گیرد.
چگونه برند ها از بازاریابی عصبی و نورومارکتینگ استفاده کرده اند
مارک هایی مانند Campbell’s Soup ، Gerber و Frito-Lay از بازاریابی عصبی برای تغییر سبک طرح های بسته بندی خود استفاده کرده اند.
در این موارد ، مصرف کنندگان قطعه قطعه در معرض بسته بندی محصول قرار گرفتند و پاسخ آنها مثبت ، خنثی یا منفی ثبت شد. این اطلاعات سپس همراه با یک مصاحبه عمیق برای تجزیه و تحلیل نکات خاصی که در نهایت منجر به تغییر عناصری مانند رنگ ، اندازه متن و تصاویر شد ، مورد استفاده قرار گرفت.
به عنوان مثال ، Frito-Lay ، کشف کرد که کیسه های مات با عکس سیب زمینی پاسخ منفی ایجاد نمی کند ، در حالی که کیسه های براق با عکس تراشه بر روی آنها بود. طی چند ماه ، کیف های جدیدی طراحی و کیف های براق آن از بین رفت.
در مورد دیگری ، هیوندای از بازاریابی عصبی هنگامی که به سی شرکت کننده کلاه EEG دادند و از آنها خواست یک نمونه اولیه اتومبیل را به مدت یک ساعت بررسی کنند ، استفاده کرد.
آخرین ، اما نه کم اهمیت ترین ، پی پال کشف کرد که تبلیغات تجاری متمرکز بر سرعت و سهولت ، واکنش قابل توجهی بالاتر از تبلیغات ایمنی و امنیت را ایجاد می کند و یک کمپین تبلیغاتی کاملاً جدید بر اساس نتایج ایجاد می کند.
۴ راهی که امروز می توانید از بازاریابی عصبی استفاده کنید
١. برای تشویق عمل از قلم های ساده استفاده کنید
در Brainfluence ، یکی از فصل های مطلوب در مورد تجربیاتی است که بازاریابان درباره قلم ، طول و حتی وزن اسناد انجام داده اند.
سال ها به بسیاری از ما گفته شده است که “این کار را ساده انجام دهید” ، آزمایشاتی که هیونجین سانگ و نوربرت شوارتز در دانشگاه میشیگان انجام داده اند نشان می دهد که مصرف کنندگان واقعاً تحت تأثیر قلم های ساده و پیچیده قرار می گیرند.
راجر دولی در فصل خود با عنوان “تأثیر مغز در چاپ” به ما می گوید: “اگر شما نیاز دارید مشتری ، مشتری یا اهدا کننده را به انجام نوعی وظیفه متقاعد کنید ، باید آن کار را با یک فونت ساده و قابل خواندن توصیف کنید.”
این ناگفته نماند برای همه مطالب مرتبط با وب سایت ، از جمله فرم ها. دستورالعمل های پر کردن فرم باید به راحتی با قلم خوانده شده و تا حد ممکن ساده باشد. انجام هر کاری دشوارتر باشد ، اصطکاک بیشتری ایجاد می کند و احتمال اقدام افراد در آن کمتر است.
٢. مصرف کنندگان را با قلم های پیچیده به یاد بیاورید
Dooley همچنین پیچیدگی را توصیف می کند.
در حالی که ساده و آسان خواندن قلم ها می تواند به مشتریان در انجام دستورالعمل ها کمک کند ، اما یادآوری حافظه با یک قلم پیچیده افزایش می یابد.
مراقب باشید هر چند! این بدان معنا نیست که شما باید از یک قلم پیچیده برای آرم ، شماره تلفن یا خط برچسب خود استفاده کنید. این روش را فقط برای اطلاعات مهم در کل نسخه وب خود استفاده کنید. یک قلم پیچیده نه تنها به یاد ماندنی تر خواهد بود بلکه از نظر بصری توجه بیشتری را به خود جلب می کند.
٣. برای جلب توجه مستقیم از Gaze استفاده کنید
اگر از تصویری از یک شخص یا حتی یک حیوان استفاده می کنید ، نگاهی به چشمان او بیندازید.
جیمز بریز ، یک متخصص قابلیت استفاده در استرالیا به نقل از Dooley’s Brainfluence ، نحوه مشاهده افراد از تبلیغات با نوزادان را مطالعه کرد.
وی در تحقیقات خود دریافت که افراد به آنچه شخص در آگهی نگاه می کند نگاه می کنند. بنابراین ، حتماً چهره خود را در تبلیغ خود قرار دهید تا به آنچه می خواهید بیننده تمرکز کند ، توجه کنید.
۴. با نشان دادن اعتماد با مشتریان اعتماد کنید
اعتماد در هنگام گرفتن معرفی و ایجاد مشاغل معتبر بسیار مهم است.
اگر می خواهید مشتری های شما واقعاً به شما اعتماد کنند ، باید احساس اعتماد کنند. در اینجا چند نکته سریع از Brainfluence در مورد چگونگی نشان دادن اعتماد با مشتریان خود آورده شده است:
١. یک محاکمه را با محدودیت های محدود ارائه دهید
٢. اعتبار را بدون فرم های طولانی یا یک پروسه طولانی مدت غربالگری ایجاد کنید
٣. اطلاعات محرمانه را بدون ایجاد چشم انداز یا امضای NDA توسط مشتری ارائه دهید
۴. لبخند راه طولانی را طی می کند
بسیاری از بازاریابان برای “شخصی سازی” وب سایت خود به عکاسی سهام اعتماد می کنند.
این می تواند یک راه سریع برای نشان دادن شخصیت و “انسان سازی” نام تجاری باشد اما هنگام انتخاب بهترین گزینه چه نکاتی را باید در نظر گرفت؟
عکس خندان را به جای مرد جدی تجارت انتخاب کنید. مطالعات از تحقیقات بازاریابی نشان می دهد که یک تصویر “تقویت روحیه” می تواند بر تمایل مشتریان به هزینه تأثیر بگذارد.
اثبات شده است که شکستن درهم و برهمی در عصر حاضر کار دشواری است و بازاریابان همیشه در جستجوی یک مزیت هستند.
درک اساسی ترین ریشه های احساسات انسانی در درک رفتار خرید یک مصرف کننده حیاتی است.
زیبایی بازاریابی عصبی و یا نورومارکتینگ توانایی ادغام در هر دو استراتژی بازاریابی خارجی و ورودی شماست.
از مواردی مانند ارائه یک نوشیدنی گرم به یک چشم انداز و نشستن روی صندلی نرم هنگام گفتگوی فروش گرفته تا استفاده از تصاویر در نوزادان در تبلیغات. اینها همه تاکتیک هایی است که مغز ما ناخودآگاه به آنها پاسخ می دهد.
مشاوره رایگان
این محتوا را به اشتراک بگذارید
عضویت در خبرنامه